هدفمند کردن بوسه
مردی به همسرش این گونه نوشت:
عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش 100 بوسه برایت فرستادم.
همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب داد:
عزیزم از اینکه 100 بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم . . .
ریز هزینه ها:
1- با شیر فروش با 2 بوس به توافق رسیدیم.
2- با معلم مدرسه بچه ها با 7 بوس به توافق رسیدیم.
3- صاحب خانه هر روز می اید و 2-3 بوس از من می گیرد.
4- با سوپر مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم .
5- سایر موارد 40 بوس.
نگران من نباش…
هنوز 35 بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا آخر این ماه با اون سر کنم
ترفند خنده دار و باورنکردنی یک ایرانی در بانک !
چندی پیش بود که یک مرد ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت.
وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که :
برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ
5000 دلار داره کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که :
برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره..
و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش راکه دقیقا جلوی در بانک
پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو
بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته کارمند بانک هم سریع کلید ماشین
گرانقیمت را گرفت وماشین به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.
خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15.86دلار کارمزد وام راپرداخت کرد.
کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت :
" از اینکه بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم " و گفت ما چک کردیم ومعلوم شد که شما یک
مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا
به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام گرفتید؟
مرد یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت:
تو فقط به من بگو کجای نیویورک میتونم ماشین 250.000 دلاری رو برای 2 هفته با اطمینان خاطر
..
..
..
انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود
کمک می گرفت. راننده ي اونه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول
سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت.بطوریکه بهمباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود…
روزي انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس
خستگی می کند!!
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند
چرا که انیشتین تنها در یکدانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی
او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او رااز راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول
کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی
بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.
به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب
درآمد و دانشجویان شروعبه مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده
باهوش گفت: سوالات به قدریساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ
دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد بهحدی که
باعث شگفتی حضار شد.
..
..
..
حتما ماجرای راننده ایرانی در کانادا را شنیدهاید که دنده عقب میرفته که به ماشین یک کانادایی میزند و پلیس که میآید، از راننده ایرانی عذرخواهی میکند و میگوید " لابد راننده کانادایی مست است که مدعی شده شما دنده عقب میرفتید!"
حالا اتفاق جالبتری در اتوبان اصفهان رخ داده: یه اصفهانی توی اتوبان با سرعت 180 کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش را متوقف می کند. پلیس میآید کنار ماشین و میگوید:
"گواهینامه و کارت ماشین!" اصفهانی با لهجه غلیظی میگوید:" من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست. کارتا ایناشم پیشی من نیست.
من صاحَب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب. چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوَم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین."
مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم میزند به فرماندهاش و عین قضیه را تعریف میکند و درخواست کمک فوری میکند.
فرمانده اش هم میگوید که او کاری نکند تا خودش را برساند! فرمانده در اسرع وقت خودش را به محل میرساند و به راننده اصفهانی میگوید:
آقا گواهینامه؟ اصفهانی گواهینامه اش را از توی جیبش در میآورد و میدهد به فرمانده. فرمانده میگوید: کارت ماشین؟ اصفهانی کارت ماشین را که به نام خودش بوده از جیبش در میآورد و میدهد به فرمانده.
فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی دستور میدهد راننده در صندوق عقب را باز کند. اصفهانی در را باز میکند و فرمانده میبینه که صندوق هم خالی است.
فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی میگوید:" پس این مأمور ما چی میگه؟!"
اصفهانی میگوید: "چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم میخواد بگه من داشتم 180 تا سرعت میرفتم؟
..
..
..
غضنفر:برو یه نوشیدنی واسم بگیر
پسرش:کولا یا پپسی
غضنفر:کولا
… پسرش:دایت یا عادی
غضنفر:دایت
… پسرش:قوطی یا شیشة
غضنفر:قوطی
پسرش:کوچک یا بزرگ
غضنفر:اصلا نمیخام واسم اب بیار
پسرش:معدنی یا لوله کشی
غضنفر: اب معدنی
پسرش:سرد یا گرم
غضنفر:میزنمتا
پسرش:با چوب یا دمپای
غضنفر:حیوون
پسرش:خر یا سک
غضنفر:گمشو از جلو چشام
پسرش: پیاده یا با دو
غضنفر:با هر جی برو فقط نبینمت
پسرش:باهام میای یا تنها برم
غضنفر:میام میکوشمت ا
پسرش: با چاقو یا ساطور
غضنفر:ساطور
پسرش:قربانیم میکنی یا تیکه تیکه
غضنفر:خدا لعنتت کنه قلبم وایساد
پسرش: ببرمت دکتر یا دکترو بیارم اینجا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
غضنفر مُرد!
..
..
..
روزی مردی از یک دختر پرسید:
آیا با من ازدواج میکنی؟
دختر جواب داد: نه
و از آن پس مرد شاد زیست، به ماهیگیری و شکار رفت، کلی گلف بازی کرد،تمام مسابقات فوتبال را دید و با هرکه دلش خواست رقصید.
..
..
..
یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه میخوند که زنش یهو ماهی تابه رو میکوبه سرش.
مرده میگه: برا چی این کارو کردی؟
زنش جواب میده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تیکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم "جنى" نوشته شده بود ...
مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسبدوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش "جنی" بود.
زنش معذرت خواهی میکنه و میره به کارای خونه برسه.
سه روز بعدش مرد داشت تلویزیون تماشا میکرد که زنش این بار با یه قابلمه بزرگتر کوبید رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.
وقتی به خودش اومد پرسید: این بار برا چی منو زدی؟
زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود.
..
..
..
پسر به دختر :
من پدرم پیره و ۹۲ سالشه و به همین زودی ها میمیره و من پولدار میشم !
زن من میشی ؟؟
دختر : نه !!!
.
.
..
.
..
.
..
.
..
.
.
چند روز بعد پسر فهمید اون دختره شده مادر جدیدش
.
..
.
..
.
..
.
..
.
.
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت ایده هاتون رو به یک زن نگید
این مطلب فقط جهت طنز و خنده بود … و قصد جسارت به زنان نبود
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
تموم