چرت و پرت
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
چرت و پرت
نوشته شده در جمعه 10 مرداد 1393
بازدید : 145
نویسنده : حسین و محمدکاظم

امروز دیدم پشت یه نیسان آبی نوشته:
منو ماشینم,شما همه…
باتوجه به شناختی که از نیسانای آبی دارم این حرفش کاملن منطقی بود :))

***

ما به یکی گفتیم خدا به زمین گرم بِزَنتت ، نام برده الان روی شن های سواحل آنتالیا داره آفتاب میگیره
:|

***
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻋﮑﺴﺎﯼ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ خانمتونو ﮐﻪ ﺩﻭسش
ﺩﺍﺭﯾﻨﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﯿﻦ!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﺬﺍﺭﯾﻦ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺯﺵ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﺘﻮﻥ ﺑﻤﻮﻧﻪ

..

..

..

چند وقت پیش حس کمبود محبت داشتم
رفتم یه کم بتادین تو دستم ریختم و اومدم جلو مامانم سرفه کردم گفتم وای خون دارم خون بالا میارم
مامانم زد تو سرم گفت از بسکه میری تو اون اینترنت بی صاحاب برو توالت فرشامو کثیف کردی ..
بابام کلا محلم نذاشت
داداش کوچیکم هم داشت از خوشحالی بالا پایین میپرید و میگفت اخ جون داداش بمیره اتاقش مال من میشه
:|
***
بعضیا عابر بانک رو با لپ تاپ اشتباه میگیرن . قشنگ نیم ساعتی باهاش کار میکنن

مسیح ¯\_(ツ)_/¯

..

..

..

داریم آبگوشت میخوریم, گوش کوبُ گرفتم دستم ، تیریپ خاطره های کودکی….
به بچه خواهرم میگم :دایی جون این گوش کوب سنش از منم بیشتره ….
مادرم از اون ور میگه : فایده و کاراییشم همین طور.

من :|
خواهرزادم =))))) هر هار هور هر هر هر

..

..

..

من ۱۰ سالم بود عمه ام از مکه اومده بود ساکشو گذاشت جلوش از نوه هاش شروع کرد به سوغاتی دادن
همینطور که پیش میرفت کیفیت سوغاتیا میومد پایین
اخرش رسید به من
منم همینجور نشته بودم منتظر سوغاتی که دیدم عمه م یه نگاه به من کرد یه نگاه به چمدون
بعد کیف دستیشو برداشت یه دونه از این شامپو تکنفره که تو هتل میدن داد به من!!
من:|

..

..

..

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺟﻠﻮﺵ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ های ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ مثلن شطرنج ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﺍﺩ!

گفت:ﻣﺜلن ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺗﺎﯾﯿﺪ،ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻫﻪ ﻣﻨﻢ ﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﻮﻧﻪ!

ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻫﺎ ﺍﺳﻤﺸﻮﻥ ﺭﺧﻪ،ﯾﮑﯿﺶ ﺑﺎﺑﺎﺗﻮﻧﻪ ﯾﮑﯿﺸﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﺘﻮﻥ!

ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﻓﯿﻼ ﻋﻤﻮﻫﺎﺗﻮﻧﻦ،ﺣﺮﻑ ﺣﺎﻟﯿﺸﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ!

ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﻣﯿﺮﻥ!

ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺍﺳﺒﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﯾﯽ ﻫﺎﺗﻮﻧﻦ ! ﻓﻘﻂ ﻣﯿﭙﺮﻥ ﻭ ﻣثل ﺧﺮ ﺟﻔﺘﮏ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻥ !!!

من :|
بچه های خواهرم :)))

..

..

..

یه مرغ مینا داریم با همه حرف میزنه رو سر همه میره غیر از من :|

یرو سر سفره نشسته بودیم تا از قفس اومدم بیرون یراست اومد رو سر من نشست اصن ذوق مرگ شده بودم یه وضی

بعد چند ثانیه احساس کردم کف سرم یکم نم ناک شده :|

نگو …

کلمو کشیدم گفتم کصااافط غذاتو اونجا میخوری میای رو سر من می..اشی ؟؟
من:((
مرغ مینا:|
خانواده=))

تازه مادرم از اونور میگه اشکال نداره برا رشد موهاتو خوبه :((

ینی آخر یا من خودمو میکشم یا میرم خواننده میشم

دوست بابام, بچه ی ۲ سالشُ صدا میکنه “آقا سیّد مَـــهدی” …

۲۶ سالمه خونه اینجوری صدام میزنن :

بابام : مرتیکه!! تن لَش،

مامانم : بی خاصیت،

داداشم : دِراز

دُخدر همسایه : نیموو ، نیمرو

دوستِ صمیمی : آچغال :|

:(
زندگیه دارم من ؟ :|

 

..

..

..

ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﻓﺎﻣﻴﻼ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ. ﻳﻪ ﺩﺧﺘﺮ ۴ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎ ﻣﺰﻩ ﺩﺍﺷﺘﻦ.

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻫﻤﺶ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭﻝ ﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﻤﺶ ؛ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺷﮑﻞ ﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻡ…

ﻳﻬﻮ ﮔﻔﺖ ﻭﺍﺍﺍﺍﺍ ﭼﺮﺍ ﺧﻞ ﻭ ﭼﻞ ﺑﺎﺯﻱ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﺭﻱ؟؟؟؟

ﺍﺯ ﺍﻭﻟﺸﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺜﻞ ﺩﻳﻮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩﯼ ….

ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﻤﺶ ﻧﮕﺎﺕ ﻣﻴﮑﺮﺩﻡ !!!

..

..

..

 

 

 





مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: